به قلم :   منصور پارسی        یک شنبه 14 خرداد 1391    12:27

دلم لک زده واسه دسته ي اصلي سگا و کارت بازي. واسه حرص خوردن و     التماس اينکه نبازي.

دلم لک زده واسه شمال. صندلي عقب و بابا پشت فرمون. واسه عکس هايي     که جا مي شديم توش هممون.

دلم لک زده واسه زمستون و برفي که مي باره. واسه کسي که خبر تعطيلي     مدرسه رو مياره.

دلم لک زده واسه ديدن دختر همسايه از پشت پنجره. واسه نامه ه...اي     نفرستاده و اونهمه خاطره.

دلم لک زده واسه جمعه ها و تا ظهر خوابيدن. واسه زنگ آخر و تا خونه     به عشق کارتون دوويدن.

دلم لک زده زندگي. يه کم منو رها کن. مامان يه بار ديگه منو از توي     کوچه ها صدا کن.

صدا کن که تموم لباسام خاکي شده. بازي هاي امروزم. عجيب تکراري     شده.

صدا کن تا ببينم هنوز صدات جوونه. به بابا بگو سر قولش بمونه.

قول آخر هفته ها و شهر بازي. تخت دو طبقه ي من رو کِي مي سازي؟

    ببين موهام سياه مونده ولي پير شدم. از آدم بزرگ بودن اين روزا سير     شدم.

که آدم بزرگي اصلا حس خوبي نداره. امشب چشمام مي خواد بدجور تو     دامنت بباره...!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ببين موهام سياه مونده ولي پير شدم, از آدم بزرگ بودن اين روزا سير شدم,